ساعت آخر روزهای چهارشنبه زنگ انشا بود. آن روز هریک از بچهها انشایی با موضوع “هرچه میخواهد دل تنگت بگو” نوشته بودند. بعضی از نوشتهها چنان طنز درب و داغانی داشت که نمیشد به نویسنده و حرفهای دلش نخندید. متن انشا را خاطرم نیست اما چیدمان کلمات فرصت خوبی برای شادی بود. آن هم برای کودکان ده سالهای که میتوانستند از شکاف دیوار هم یک ساعت بخندند. خانم معلم که نمیتوانست جلو خنده ما را بگیرد. به یک جمله بسنده کرد:
“بسه دیگه آخرش اشکتون درمیادا”
زنگ خورد و مدرسه تعطیل شد. با خواهرم مسیر همیشگی خانه را طی میکردیم. برایش از انشا میگفتم و رو به او عقب عقب راه میرفتم. خواهرم خواست به من هشداری بدهد اما دیر شده بود. زیادی کنار رفته بودم، پای راستم به لبۀ جوی آب گیر کرد و در آن افتادم. سر تا پا خیس با پهلوی متورم و چشمان اشکبار به خانه رفتم. همان اتفاق کوچک کافی بود تا به باور خانم معلم فکر کنم. این تاوان سنگین آن خنده ها نبود؟
این جمله را شما هم شنیدهاید؛ از آن باورهای قدیمی خانه خرابکن، هروقت شاد بودیم و از ته دل میخندیدیم فردی این جمله را تکرار میکرد:” بسه دیگه از دماغمون در میاد”.
همیشه هراسی از تاوان بود. تاوان شادی. انگار که کائنات مرض داشتند. گوشهای نشسته بودند به تماشا. هرکه خوش بود سریع تیر زهرآگینی سمتش پرت میکردند و آن خوشی را از دماغش بیرون میکشیدند. همین باورهای پوچ باعث شدند از رسیدن به اوج بهراسیم. کمکم این اوجهراسی به تمام جنبههای زندگیمان رسوخ کرد. گی هندریکس در کتاب پرواز تا اوج این باور محدود کننده را نفی میکند و نشان میدهد چطور میتوانیم تا بالاترین سطح عشق، پول و خلاقیت پرواز کنیم. او معتقد است که اگر در منطقهای از زندگیمان پرواز چشمگیری کنیم_برای نمونه در منطقۀ مالی- این اوج هراسی به سرعت ما را در احساس گناه میپیچد و نمیگذارد از فراوانی جدیدمان لذت ببریم. خود ما کاری میکنیم تا همه چیز به هم بخورد و بیش از آن رشد نکنیم. احساس گناه ابزار ذهن ما برای مهار دردناک احساسهای خوب است. غافل از اینکه خود ما میتوانیم زمین و زمان را واداریم تا به نوای ما بنوازد. افراد موفق از هر فرصتی برای رشد استقبال میکنند، شما نیز همینگونه پذیرای یادگیری باشید تا حل اوج هراسی را از این کتاب بیاموزیم.
هریک از ما دستگاه سنجش درونی داریم که روی بالاترین حد عشق، موفقیت و خلاقیتی که به خود اجازه میدهیم داشتهباشیم، تنظیم شدهاست. وقتی از آن حد رد شویم، معمولا کاری میکنیم که وضعمان را به هم بریزیم و به منطقۀ قدیمی و آشنایی که در آن احساس امنیت میکنیم، برگردیم.
-گی هندریکس
با درک اوج هراسی می توان فهمید که افتادن در جوی آب حاصل حواسپرتی من بود نه تاوان شادی. اوج هراسی از کودکی در ما شکل میگیرد. درست زمانی که حال خوشی داریم، پول بیشتری درمیآوریم و ارتباط پرمهری را تجربه میکنیم، به مانع بزرگ برخورد میکنیم؛ احساس گناهی که به ما میگوید عیب و نقصی داریم و شایستۀ چنین حال خوبی نیستیم. اما هر بار که آگاهانه به خود اجازه میدهیم از پولی که داریم ، عشقی که احساس میکنیم لذت ببریم، گنجایش شادی ما کمی افزایش مییابد و هرچه ظرفیت ما برای پذیرش شادی بیشتر شود فراوانی مالی و عشقی که احساس میکنیم نیز افزایش مییابد. کتاب پرواز تا اوج به ما میآموزد در انتظار رسیدن یک لحظۀ ناب برای درک و احساس موفقیت مالی و شادی نباشیم. اگر بتوانیم از احساس مثبت خود لذت ببریم، ظرفیت خود را برای دریافت و پذیرش بیشتر این احساسات افزایش میدهیم. لازم نیست منتظر وقوع رخدادی شویم که مدتهاست آرزویش را داشتهایم.
بهجای آنکه صبر کنید تا همۀ پول یا عشق مورد نیاز و علاقهتان را بهدست آورید و سپس شاد شوید همین الان برای درامد و عشق موجودتان سپاسگزاری کنید. فقط چند ثانیه طول میکشد.
چرا باید پرواز تا اوج را بخوانیم؟
با خواندن میتوان بدون پرداخت تاوان، تمام تجربۀ زیستۀ یک فرد را آگاهانه دریافتکرد. با مطالعۀ دویست صفحه کتاب به اندازۀ بیست سال تجربه کسب میکنیم و راه و رسم زندگی میآموزیم. فقط کافیست آنچه میخوانیم را درک کنیم. دیگر عهد بیکتابی نیست که مجبور باشیم تمام بلایای طبیعی و رابطهای را متحمل شویم تا تجربیات گرانقدری بدستآوریم؛ دست آخر هم این بشر مانده از حملههای تجربه توان خوب زیستن را نخواهد داشت.
پرواز تا اوج تجربیات یک عمر گی هندریکس است که رایگان در اختیارمان قرار میدهد تا متوجه شویم فقط یک مکان برای شکوفایی و احساس خرسندی ما وجود دارد و آن منطقۀ نبوغ ماست. منطقۀ نبوغ ما مجموعه کارهایی ست که فقط شخص خاص ما برای انجام آنها مناسب هستیم. این کارها استعدادها و تواناییهای منحصر بهفردمان را فعال میکنند.
منطقۀ نبوغ در مسیر زندگی، ما را با صدای بلند فرا میخواند. این کتاب به ما نشان میدهد با ابزار مناسب و کمی شعور، میتوانیم پاسخگویی به فراخوان نبوغمان را یاد بگیریم و خود را از پیامدهای ناخوشایند نشنیده گرفتن آن حفظ کنیم.
قصد کتاب این است که به شما نشان دهد چگونه خود را از محدودیتهای خودساختهتان که نمیگذارد به اوج موفقیت برسید، رها کنید. اگر اکنون موفق هستید اما احساس میکنید پروازی تا اوج موفقیت انتظارتان را میکشد، میتوانید با کمک مثالها و راهکارهای این کتاب آن پرواز را تجربه کنید. اگر به پرواز تا اوج پاسخ مثبت داده باشید، دشوارترین بخش را به انجام رساندهاید.
بهترین حالت زندگی وقتیست که عشق، پول و خلاقیت هماهنگ با هم رشد کنند.
-گی هندریکس
تو قربانی زمان نیستی
دوستداشتنیترین بخش کتاب بخش شش است. با خواندن این بخش متوجه میشوید که خود شما سرچشمۀ زمان هستید و به هیچ سیستم مدیریت زمانی نیاز ندارید.
گی هندریکس ما را دعوت میکند به یک رژیم سرسختانه:
“خودداری کامل از شکایت دربارۀ زمان”
تداوم این افسانۀ مخرب که زمان شکنجهگر و شما قربانی آن هستید را متوقف کنید.
یک جملۀ خاص که دوست دارم آن را کنار بگذارید:
“الان وقت انجام آن کار را ندارم.”
این جمله یک دروغ بزرگ است. وقت چیزی نیست که شما داشته یا نداشته باشید. شما سرچشمۀ زمان هستید. یعنی وقت، فشاری از بیرون نیست و میتوانیم هراندازه نیاز داشته باشیم، وقت درست کنیم. . با انداختن تقصیر خود به گردن وقت، دروغی مودبانه میگویید تا از گفتن” نمیخواهم الان آن کار را انجام دهم خودداری کنید”
مراقب شکایتهایی که دربارۀ زمان بر زبانتان یا به ذهنتان میرسد، باشید. با تشخیص و حذف یک به یک آنها مرتب از مشغلۀ شما کم میشود و کارهای بسیار بیشتری به انجام میرسانید.
“هدف زندگی این نیست که به یک آرمان توهمی برسیم، بلکه این است که تواناییهایمان را بیابیم و بهطور کامل از آنها استفاده کنیم.”
-از کتاب پرواز تا اوج نوشتۀ گی هندریکس
آخرین دیدگاهها